آخرین به‌روزرسانی:

Cut Off

ˈkətˈɒf kʌtɒf

گذشته‌ی ساده:

cut off

شکل سوم:

cut off

سوم‌شخص مفرد:

cuts off

وجه وصفی حال:

cutting off

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

باز ایستادن، تمام کردن، به پایان رساندن، قطع کردن (به‌صورت ناگهانی)

Her speech was cut off when the microphone stopped working.

وقتی میکروفن از کار افتاد، صحبت‌های او به‌طور ناگهانی قطع شد.

His promising career was tragically cut off by the accident.

حرفه‌ی درخشان او به‌طرز غم‌انگیزی با آن تصادف به پایان رسید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The storm cut off their vacation.

طوفان، تعطیلات آن‌ها را به اتمام رساند.

phrasal verb

قطع کردن، مسدود کردن، جلوگیری کردن، متوقف کردن، بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Enemy forces cut off the radio signals.

نیروهای دشمن سیگنال‌های رادیویی را مسدود کردند.

They cut off the water supply because of the drought.

آن‌ها به‌دلیل خشکسالی، جریان آب را قطع کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The road was cut off by the landslide.

جاده بر اثر رانش زمین بسته شده بود.

phrasal verb

محصور کردن، سد کردن، بستن، جلوگیری کردن، مسدود کردن

The rebels were cut off by government forces.

شورشیان توسط نیروهای دولتی محصور شدند.

The high walls cut off their view of the outside world.

دیوارهای بلند جلوی دید آن‌ها را به دنیای بیرون گرفته بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The police cut off all escape routes.

پلیس تمام مسیرهای فرار را مسدود کرد.

phrasal verb

پایان دادن، لغو کردن، قطع کردن، خاتمه دادن، متوقف کردن

He cut off all communication with his old friends.

او به تمام ارتباطاتش با دوستان قدیمی‌اش را پایان داد.

After repeated warnings, the electricity was cut off.

پس‌از هشدارهای مکرر، برق قطع شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The service will be cut off if you don’t renew your contract.

اگر قراردادت را تمدید نکنی، سرویس لغو خواهد شد.

phrasal verb

محروم کردن، سلب کردن، بی‌نصیب گذاشتن، خودداری کردن، قطع کردن

She was cut off from the family fortune after the argument.

پس‌از مشاجره، از ثروت خانوادگی بی‌نصیب ماند.

He'd had too much to drink, so the waitress cut him off.

او بیش از حد نوشیده بود، بنابراین پیشخدمت از دادن مشروب به او خودداری کرد.

phrasal verb

قطع کردن، از کار انداختن، خاموش کردن، پریدن وسط حرف کسی

Cut off the engine before getting out of the car.

قبل‌از پیاده شدن، موتور را خاموش کن.

Don't cut me off while I'm talking!

وسط حرف زدن من نپر!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cut off

  1. phrasal verb prevent; interrupt
    Synonyms:
    halt interrupt suspend block obstruct intercept separate disconnect isolate insulate intrude intervene break in close off discontinue bring to end catch segregate renounce sequester
    Antonyms:
    allow permit encourage
  1. phrasal verb disinherit in will
    Synonyms:
    disown cut out of will renounce
    Antonyms:
    give
  1. phrasal verb end abruptly
  1. phrasal verb turn off or switch off (an electrical device)

Idioms

cut off one's nose to spite one's face

به منافع خود ضرر زدن (مثل الاغی که از لج ارباب خود را غرق کند)

ارجاع به لغت cut off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cut off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cut off

لغات نزدیک cut off

پیشنهاد بهبود معانی